کازابلانکا
نمایش «کازابلانکا»؛ اقتباسی جسورانه در تالار حافظ
نمایش «کازابلانکا» به کارگردانی شیما محمدی و تنظیم نمایشی سهند خیرآبادی، از اول تا ۲۶ آبان هر شب ساعت ۲۱ در تالار حافظ روی صحنه میرود؛ نمایشی که با نگاهی تازه به فیلم کلاسیک مایکل کورتیز، تلاش کرده است مرز میان واقعیت و تئاتر را بازتعریف کند. تئاتر«کازابلانکا» نه بازسازی صرف فیلم بلکه بازگویی نوستالژیک آن است؛ تجربهای از ترجمه سینما به زبان صحنه.
اقتباسی فراتر از وفاداری
سهند خیرآبادی در تنظیم این اثر، با حفظ استخوانبندی روایت، بر روابط عاطفی و جهان ذهنی شخصیتها تمرکز کرده است. در این اقتباس، تأکید از ماجرای سیاسی و جنگی به سمت درونمایه انسانی و فلسفی اثر چرخیده است؛ یعنی همان نقطهای که عشق، وظیفه و آزادی در هم تنیده میشوند. در نسخه تئاتری ازاین نمایش، مخاطب کمتر با قهرمانِ کازابلانکا مواجه است و بیشتر با انسانی زخمی، تنها و درگیر با انتخابهای اخلاقی روبهرو میشود.
کارگردانی و سبک اجرایی
شیما محمدی، که پیشتر تجربهی کارهای مفهومی و بدنی را در تئاتر داشته، در «کازابلانکا» به سراغ فرمی نیمهواقعگرا (رئال ـ اغراقشده) رفته است. در ظاهر، دکور و میزانسنها رئالیستیاند: کافه ریک با میزها، پیانو و چراغهای گرم، تماشاگر را در همان جهان دههی ۴۰ میلادی نگه میدارد؛ اما در اجرا، بدن بازیگران، ریتم دیالوگها و حرکتهای اغراقشدهی مشتریان، حس صحنه را از رئالیسم محض خارج کرده و به جهان تئاتری و نمایشی سوق داده است. صحنههای کافه در این میان نقطهی اوج کار هستند. فضای کافه نه فقط محل ملاقات ریک و ایلسا، بلکه میدانی برای نمایش احساسات جمعی و تناقضات انسانی در بستر سیاسی آن دوره است. حضور مشتریان، با حرکات گاه مکانیکی و گاه موزون، به صحنه حالتی تماشایی میدهد.
جسارت در بازخوانی یک اسطوره
بازسازی اثری چون «کازابلانکا» که در حافظهی سینمایی جهان به عنوان یکی از عاشقانهترین فیلمها جا افتاده، بدون شک جسارت میطلبد. تیم اجرایی این نمایش با آگاهی از بار سنگین این میراث، تلاش کردهاند نسخهای نمایشی از آن ارائه دهند. گویی نمایش میخواهد بگوید ریک و ایلسا دیگر در میانهی جنگ جهانی نیستند، بلکه در میانهی جنگی درونی میان خواستن و باید بودن گرفتارند.
شخصیتپردازی متفاوت
در اقتباس تئاتری، شخصیتها شکنندگی بیشتری یافتهاند. «ریک» (با بازی کامران تفتی) برخلاف تصویر سرد و قهرمانمآب همفری بوگارت در فیلم، چهرهای شکننده و متناقض دارد. تفتی این شخصیت را با لحنی مردد، گاه تند و گاه آرام و گاه آتشین نشان داده است. «ایلسا» (با بازی شیما محمدی) نیز برخلاف همین نقش در فیلم، احساساتش و نیازش به ریک نمایشی تر شده است، دیگر از آن غرور و درون گرایی خبری نیست. «کاپیتان رنو» و «لاسلو» نیز در این نسخه، رنگی از طنز تلخ و واقعگرایی اجتماعی گرفتهاند؛ دیگر تیپ نیستند، بلکه کاراکترهاییاند که در تضاد با فضای نمایشی کافه، وجوه انسانی خود را عریانتر نشان میدهند.
طراحی صحنه با محوریت کافه ریک انجام شده است: میزها و چراغهای قدیمی، پیانوی واقعی و تابلوهای تبلیغاتی با نور زرد کمرمق، حسی نوستالژیک اما غمانگیز ایجاد میکند. در پسزمینه، موسیقی زندهی پیانو (با اجرای نوازنده روی صحنه) بخشی از روایت است، نه فقط تزئین آن.
بازیها، زبان و دیالوگ
لحن گفتار و زبان بدن در بازیها اغلب کنترلشده و دقیق است، اما در لحظاتی که احساسات فوران میکند، کارگردان به بازیگران اجازهی اغراق داده است. این اغراقها بهویژه در صحنههای گروهی مشتریان کافه دیده میشود: حرکتهای هماهنگ، خندههای مصنوعی و همخوانیهای همزمان فضایی میسازد که یادآور تئاتر اکسپرسیونیستی است. در مقابل، صحنههای دونفرهی ریک و ایلسا بسیار مینیمال و احساسیاند؛ تمرکز بر نگاهها و مکثهاست. همین تضاد میان شور جمعی و خلوت عاشقانه، به اثر ریتمی دراماتیک میدهد.
نمایش، ترکیبی است از ترجمه آزاد و بازنویسی که با حذف برخی دیالوگهای کلیشهای و افزودن لایههایی شاعرانه، زبان اثر را به تئاتر نزدیک کرده است. نمایش در سه پرده اجرا میشود: ورود به کافه، رویارویی عاشقانه، و تصمیم نهایی. ریتم در نیمهی اول کمی کند است، اما از میانه به بعد، با تقابل شخصیتها و حضور پررنگ موسیقی، به نقطهی اوج میرسد. انتخاب کارگردان برای اجرای پایانبندی نیز جسورانه است. با وجود برخی ناهمواریهای ریتمی و لحظات اغراقآمیز، جسارت تیم اجرایی در بازخوانی اثری اسطورهای و خلق زبانی بصری و بدنی تازه ستودنی است. در دورانی که تئاتر گاه به بازتولید صرف میرسد، «کازابلانکا» یادآور این حقیقت است که هر کلاسیکی میتواند دوباره زنده شود و به زبان نمایش ترجمه شود.