لحظه درنگ میکند...
نمایش «لحظه درنگ میکند» نوشتهی دونالد مارگولیز و به کارگردانی محمد اسماعیلبیگی، اثری است که بر مرز باریک میان عقل و عاطفه، اخلاق و میل، درنگ میکند. درامی شخصیتمحوراست که از ساختار گفتوگو و مکالمه برای کندوکاو در بحرانهای میانسالی و روابط انسانی بهره میگیرد. این نمایش با ترجمهی محمدرضا خدری و دراماتورژی کارگردان اجرا شده و ونوس محمدی نیز تهیهکنندگی آن را برعهده دارد. بازیگران نمایش شامل محمد اسماعیلبیگی، ونوس محمدی، اردشیر شیبانی و سحر حیدری هستند و طراحی لباس توسط ناهید کاظمی انجام شده است. اجرای این اثر در تماشاخانه صحنه آبی تهران روی صحنه میرود.
نمایشنامهی مارگولیز از نوع درامهای موقعیتمحور است که بر کشمکشهای درونی و روابط دوگانهی شخصیتها تمرکز دارد. کارگردان کوشیده با وفاداری به ساختار دیالوگمحور اثر، از هرگونه اغراق یا برونریزی بیمورد در میزانسن بپرهیزد. طراحی صحنه به شکل مینیمال انجام شده و محیطی شبهواقعگرا میسازد که نهتنها محل وقوع رویدادهاست بلکه بر حالت ذهنی شخصیتها نیز تأکید دارد. مبلمان ساده، نورهای متمرکز و فضای خنثی رنگی سبب میشود نگاه مخاطب بیشتر بر رفتار و گفتار شخصیتها متمرکز شود تا بر جلوههای بصری.
در سبک کارگردانی، اسماعیلبیگی از ریتم کند و حسابشدهای استفاده کرده که با محتوای نمایشنامه هماهنگ است. این ریتم به مخاطب فرصت میدهد تا در هر «لحظه» درنگ کند و معناهای نهفته در کلمات و سکوتها را دریافت نماید. با این حال، گاه همین کنترلشدگی بیش از حد، مانع از بروز انرژی دراماتیک لازم میشود و نمایش را در برخی نقاط به سمت سکون سوق میدهد. او بهجای تأکید بر کنش فیزیکی، بر لایههای روانی شخصیتها تمرکز کرده و از زبان بدن محدود اما هدفمند بهره گرفته است.
بازیها در مجموع در سطحی متعادل قرار دارند. حضور خودِ کارگردان در نقش اصلی موجب شده تا کنترل اجرایی بالایی بر لحن و ریتم صحنه وجود داشته باشد، هرچند این دوگانگی گاهی از انعطاف بازیها کاسته است. ونوس محمدی در اجرای نقش زن مقابل، انرژی عاطفی و بیان احساسی بیشتری ارائه میدهد که تعادل لازم را میان دو قطب منطقی و احساسی نمایش برقرار میکند. اردشیر شیبانی و سحر حیدری نیز نقشهای مکمل را با بیانی کنترلشده و همسو با فضای مینیمال اجرا کردهاند.
طراحی گریم در امتداد واقعگرایی اثر است؛ ساده، بدون اغراق و با هدف نشان دادن طبیعی گذر زمان بر چهرهها. این انتخاب با مضمون نمایش — تأمل در کهنگی رابطه و فرسایش عاطفه — همراستاست. نورپردازی نیز با تمرکز بر کانونهای احساسی صحنه انجام شده؛ نقاط روشن و سایههای نرم، فضای درونی شخصیتها را بازتاب میدهد و گاه به عنوان عنصر تفسیری عمل میکند.
در نهایت، «لحظه درنگ میکند» اثری است که بهجای خلق تعلیق یا حادثه، بر تداوم گفتوگو و مکاشفهی درونی استوار است. کارگردان با زبانی ساده اما اندیشیده، تلاشی کرده تا مفهوم درنگ و مواجهه با خویشتن را در فرم اجرایی نیز بازتاب دهد. این نمایش بیش از آنکه در پی سرگرم کردن باشد، تماشاگر را دعوت به مشاهدهی دقیق روابط انسانی و ناپایداری احساسات میکند — همانجایی که عقل و عاطفه در برابر هم میایستند و لحظه واقعاً درنگ میکند.