نمایش «الیور توئیست»
به کارگردانی حسین پارسایی یکی از بزرگ ترین و موفق ترین تولیدات تئاتر ایران در سال 1404 بود، که به اجرا درآمد. این نمایش، اقتباسی از رمان مشهور چارلز دیکنز، داستانی تلخ و تاثیرگذار از کودکی به نام الیور است که درگیر فقر، ظلم و بیعدالتی میشود. پارسایی با نگاهی مدرن و استفاده از گروهی از بازیگران حرفهای، اثری به یاد ماندنی خلق کرد که هم از نظر هنری و هم از منظر محتوایی تاثیر عمیقی بر مخاطبان گذاشت. پارسایی با تاکید بر جزئیات اجتماعی و بهرهگیری از امکانات صحنهای مدرن، تجربهای متفاوت برای مخاطبان ایرانی رقم زد. این نمایش با وفاداری به خط داستانی رمان، در کنار استفاده از نمادها و تمهیدات بصری و موسیقیایی، توانست حس و حال لندن قرن نوزدهم را به صحنه بیاورد.
پارسايی در کارگردانی خود توانست میان داستان کلاسیک دیکنز و نیازهای مخاطب امروزی پل بزند. طراحی صحنه و لباس به شکلی انجام شده بود که تماشاگران احساس میکردند در کوچههای تنگ و تاریک لندن در کنار شخصیتهای نمایش قدم میزنند. این جزییات بصری به همراه نورپردازی جذاب و موسیقی زنده، فضایی پویا و زنده به وجود آورد.
یکی از نقاط قوت اصلی نمایش، بازی متفاوت هوتن شکیبا بود. شکیبا که در این نمایش نقش «فاگین» را ایفا میکرد، توانست با توانایی بالای خود در تغییر صدا، حرکات بدن و خلق جزئیات رفتاری، این شخصیت پیچیده و چندبُعدی را به شکلی تازه و منحصر به فرد اجرا کند. او با استفاده از طنزی تلخ و حرکاتی دقیق، عمق شخصیتی را به فاگین بخشید که تماشاگر را میان احساس نفرت و ترحم نگه میداشت. تسلط شکیبا بر صحنه و توانایی او در ایجاد ارتباط مستقیم با مخاطب باعث شد که یکی از به یاد ماندنیترین اجراهای این نمایش را ارائه دهد.
نقشهای کودکان (مانند خود الیور و دارودسته فاگین) نیازمند به بازیگران نوجوان با توانایی آواز و بازی قوی هستند. یافتن چنین استعدادهایی و هدایت آنها از چالش بزرگی است که پارسایی به خوبی از عهده آن بر آمده است.
طراحی صحنه و لباس «الیور توئیست» توسط گروهی از متخصصان حرفهای انجام شد که توانستند فضای لندن قرن نوزدهم را به بهترین شکل بازآفرینی کنند. صحنهها با دقت طراحی شده بودند و استفاده از جزئیاتی مانند پلها، کوچههای باریک و بازارهای شلوغ، مخاطب را به قلب داستان میبرد. لباسها نیز با توجه به طبقات اجتماعی شخصیتها طراحی شده بود. لباس فاگین و کودکان خیابانی، فقر و نابرابری اجتماعی را به خوبی نشان میداد، در حالی که لباسهای شخصیتهای اشرافی تضاد طبقاتی را برجستهتر میکرد.
یکی از نکات قابل توجه این نمایش، استفاده از موسیقی زنده بود که در طول اجرا به طور مداوم جریان داشت. موسیقی علاوه بر تقویت حس و حال صحنهها، به عنوان عنصری داستانی عمل میکرد و در انتقال احساسات و پیامهای نمایش نقشی اساسی ایفا کرد. آهنگسازی و اجرای موسیقی به شکلی حرفهای انجام شده بود که کاملا با فضای داستان هماهنگ بود و انرژی مضاعفی به اجرا بخشید.
نمایش به زیبایی تضاد میان ثروت و فقر، قدرت و ضعف و اخلاق و بیاخلاقی را نشان داد. این تضادها نه تنها در داستان، بلکه در طراحی صحنه، لباس و بازی بازیگران نیز به وضوح نمایان بود. داستان فقر، استثمار کودکان و نابرابریهای اجتماعی در رمان دیکنز، مضامینی جهانی و همچنان مرتبط با جامعه امروز ایران است. یک کارگردان آگاه میتواند با تاکید بر این جنبهها، نمایش را از یک داستان تاریخی صرف فراتر ببرد و به اثری با پیام اجتماعی معاصر تبدیل کند.
بومی سازی یکی از جذابترین جنبههای هر اقتباس غیراروپایی از آثار کلاسیک غربی، نحوه تطبیق آن با زمینه فرهنگی مخاطب جدید است. ممکن است پارسایی با استفاده از المانهای نمایش ایرانی (مانند لحن، ریتم، شاید حتی استفاده از موسیقی ایرانی) بازخوانی خلاقانهای ارائه داده باشد که برای مخاطب ایرانی آشنا و تاثیرگذار است و او تعادل بین احترام به اثرِ اصلی و ایجاد خلاقیت جدید، کاملا رعایت کرده است. پارسایی توانسته است ماهیت انتقادی و انسانی داستان دیکنز را حفظ کند و هم زمان، با زبان نمایشی خود با مخاطب ایرانی ارتباط برقرار کند، و اجرای او بسیار موفق ارزیابی شده است، که به اجرای مجدد آن اقدام کرده است.