نقد نمایش «سیندرلا»
سیندرلا به کارگردانی احسان فلاحت پیشه و نویسندگی جلال تهرانی در سالن چهارسوی تئاتر شهر در تاریخ ۴ الی ۲۸ آذر ۱۴۰۴ به روی صحنه می رود.
نگاه فنی و بصری (دکور، موسیقی، اتمسفر)
احسان فلاحتپ یشه در این اجرای دراماتیک از «سیندرلا» بهخوبی توانسته امکانات محدود اما کلاسیک سالن اصلی تئاتر شهر را به خدمت بگیرد. دکور صحنه، برخلاف روایتهای پرزرق وبرق و افسانهای، مینیمال و سرد طراحی شده است : دیوارهای نیمه شفاف با رنگهای خاکستری و آبی، که با تغییر نور، گاه به زندانی نمور و گاه به تالاری باشکوه بدل میشوند. این انتخاب هوشمندانه، نه تنها فضای داستان را از کلیشههای کودکانه دور میکند، بلکه به مخاطب اجازه میدهد تا بر روابط انسانی و کشمکشهای درونی شخصیتها تمرکز کند.
نورپردازی، نقطه قوت اجراست. فلاحت پیشه با استفاده از نورهای متمرکز و سایههای بلند، لحظات تنهایی سیندرلا را برجسته کرده و در مقابل، صحنههای جمعی را با نورهای گرم و گسترده به نمایش گذاشته است. در لحظه ورود شاهزاده، نور طلایی از بالا میتابد و تضاد میان فقر و شکوه را به طرزی شاعرانه آشکار میسازد.
موسیقی زنده، با ترکیبی از سازهای زهی و کوبهای، فضایی میانمایه از غم و امید ایجاد میکند. ضرب آهنگ های آرام در صحنههای رنج، و ریتمهای پرطنین در لحظات اوج، به ویژه در صحنه رقص، بهخوبی با حرکت بازیگران هماهنگ شدهاند. این موسیقی نه تزئینی، بلکه بخشی جداییناپذیر از روایت است؛ گویی هر نت، زخمی یا مرهمی بر روان شخصیتهاست.
نگاه محتوایی و دراماتیک
این نمایش «سیندرلا» بیش از آنکه قصهای درباره کفش بلورین و جادوی پری باشد، روایتی است از طمع، فداکاری و تنهایی مدرن. فلاحت پیشه افسانه را به درامی انسانی بدل کرده است؛ جایی که سیندرلا نه صرفاً قربانی نامادری، بلکه نماد انسانی است که در جهان پرهیاهوی امروز، میان عشق و وظیفه، میان رؤیا و واقعیت، گرفتار شده است.
آرش فلاحت پیشه در نقش شاهزاده، با بازی کنترل شده و صدایی پرطنین، توانسته تضاد میان شکوه ظاهری و تردید درونی را به نمایش بگذارد. محمدصادق ملک در نقش پدر، حضوری کوتاه اما تأثیرگذار دارد؛ نگاههای خاموش او، بیش از دیالوگها، بار عاطفی صحنه را منتقل میکند. مهدی نصرتی در نقش نامادری، با حرکات اغراق شده و صدایی تیز، خشونت پنهان شخصیت را آشکار میسازد، هرچند گاه این اغراق به مرز کاریکاتور نزدیک میشود.
بهناز توسلی در نقش سیندرلا، بیتردید ستون اصلی نمایش است. او با ترکیب ظرافت جسمانی و قدرت بیان، توانسته شخصیتی بسازد که هم شکننده و هم مقاوم است. لحظهای که توسلی با صدایی لرزان از آرزوی آزادی سخن میگوید، سالن در سکوتی سنگین فرو میرود؛ سکوتی که نشان از ارتباط مستقیم اثر با مخاطب دارد.
پیام اثر، فراتر از قصهای عاشقانه، به پرسشی بنیادین میرسد: آیا عشق میتواند بر طمع و خودخواهی غلبه کند؟ و آیا انسان در عصر تنهاییهای مدرن، هنوز توانایی رؤیاپردازی دارد؟ این پرسشها، بیآنکه به شعار بدل شوند، در تار و پود نمایش تنیده شدهاند.
جمعبندی و نقد نهایی
نمایش «سیندرلا» فلاحت پیشه، تجربهای متفاوت از بازخوانی یک افسانه است؛ تجربهای که مخاطب را از سطح سرگرمی به عمق تأمل میبرد. با این حال، اثر بینقص نیست. ریتم نمایش در نیمه دوم، بهویژه پس از صحنه رقص، اندکی کند میشود و برخی دیالوگها بیش از حد توضیحیاند؛ گویی کارگردان به مخاطب اعتماد کامل ندارد و میخواهد همه چیز را روشن کند. همچنین، بازی نصرتی در نقش نامادری، همانطور که اشاره شد، گاه از مرز درام جدی عبور کرده و به طنز ناخواسته نزدیک میشود.
این اثر، ارزش دیدن نمایش انکارناپذیر است. فلاحت پیشه توانسته با بهرهگیری از امکانات محدود، فضایی بسازد که هم چشمنواز و هم اندیشهبرانگیز است. بازی توسلی، نقطه اوج اجراست و موسیقی زنده، تجربهای حسی و عاطفی برای مخاطب فراهم میآورد. این نمایش به شدت به مخاطبانی توصیه میشود که به تئاتر کلاممحور، فکور و خالی از زرق و برقهای معمول علاقه دارند.
در نهایت، نمایش «سیندرلا» نه قصهای برای کودکان، بلکه آیینهای برای بزرگسالان است؛ آیینهای که در آن میتوان چهره عشق، طمع، فداکاری و تنهایی را دید. تماشای آن، فرصتی است برای بازاندیشی در ارزشهای انسانی، و همین ویژگی است که نمایش را فراتر از یک بازخوانی ساده قرار میدهد.