راسو
«راسو»؛ نمایشی از فاصلههای پنهان میان آدمها
«راسو» حیوانی است با رفتار غیرقابل پیشبینی، هم ترسو و هم مهاجم — همانگونه که انسان در موقعیتهای بحرانی میشود؛ نمایش نیز در همین چارچوب معنا میگیرد. «راسو» روایتی است از ناپایداری احساسات، شکنندگی اعتماد و لحظاتی که انسان در فاصلهی چند ساعت، از دیگری و از خودش فاصله میگیرد.
نمایش «راسو» نوشته سهند خیرآبادی و به کارگردانی سعید هنرآموز از ۵ آبان تا ۵ آذر هر شب ساعت ۱۹:۳۰ در عمارت نوفللوشاتو روی صحنه میرود. در این اجرا بهاره رهنما، ایوب آقاخانی (مهمان)، ایمان راد و ریحانه سلامت ایفای نقش دارند. نمایش در مدت حدود ۶۵ دقیقه اجرا میشود و تهیهکنندگی آن را گروه مستقل هنرآموز بر عهده دارد.
داستان؛ چند ساعت پرتنش میان چهار انسان
«راسو» در ظاهر قصهای ساده دارد: دو زوج که از دو جهان متفاوت میآیند، بهدلیل شرایطی ناگهانی، در فضایی محدود ناچار میشوند چند ساعت را کنار هم بگذرانند؛ تا زمانی که «هواپیمای شاهرخ» به زمین بنشیند. اما زیر این موقعیت ظاهراً ساده، شبکهای از تنشهای پنهان و رابطههای ناتمام شکل میگیرد.
در طول نمایش، گذشته و حال، عشق و خیانت، قضاوت و تظاهر در هم میآمیزند. گفتوگوها ابتدا عادی و روزمرهاند اما بهتدریج از سطح کلمات عبور میکنند و به لایههای درونی شخصیتها نفوذ مییابند. در این میان، پرسشهای اساسی درباره اعتماد، فرسودگی در رابطه، و ترس از تنهایی شکل میگیرد.
خیرآبادی در متن، روابط انسانی را نه بر اساس رویداد بلکه بر پایهی گفتوگو، سکوت و فاصله تعریف میکند؛
سبک کارگردانی؛ واقعگرایی کنترلشده با طعم اغراق
سعید هنرآموز در مقام کارگردان، از رئالیسم صرف فاصله گرفته و به سراغ رئالیسم اغراقشده یا بهعبارتی «رئالیسم نمایشی» رفته است. صحنهها در ظاهر طبیعیاند: دکور مینیمال، میز، صندلی، تلفن و نورهای زرد گرم فضای یک خانه یا محل انتظار را تداعی میکنند؛ اما میزانسنها، نحوهی ورود و خروج بازیگران، و سکوتهای طولانی، جهان اثر را از واقعیت عادی جدا میکند. در صحنههای گروهی، تکرار و مکث در کلامها، حالتی تعلیقی ایجاد میکند. در مقابل، لحظات دونفره بین شخصیتها با ریتمی کند و تنشآلود اجرا میشود؛
بازیها؛ میان صمیمیت و فاصله
بازیگران در «راسو» نقشهای خود را با تسلط بر گفتار و بدن اجرا میکنند. بهاره رهنما در نقش زنی میانسال و کنترلگر، با ترکیبی از اقتدار و شکنندگی ظاهر میشود. او در عین تسلط ظاهری، از طریق مکثها و لرزش صدا، درون متزلزل شخصیت را نشان میدهد.
ایوب آقاخانی لحنی میان طنازی و تلخی دارد. او با استفاده از بیان رئالیستی اما با دوزی از اغراق، حضور خود را به نیرویی تهدیدآمیز تبدیل میکند.
فضای صحنه و طراحی
طراحی صحنه در «راسو» ساده است؛ نورپردازی زرد گرم در آغاز به تدریج جای خود را به نور سرد و خنثی میدهد؛ این تغییر تدریجی، حالوهوای نمایش را از صمیمیت ابتدایی به سردی و بیاعتمادی انتهایی میکشاند.
کارگردان و زبان تئاتر
هنرآموز با انتخاب این متن و تکیه بر گفتوگوهای کشدار و توقفهای آگاهانه، زبانی تئاتری خلق کرده که بر سکوت تکیه دارد نه بر اتفاق. او از «زمان صحنه» استفاده میکند تا تماشاگر را وادار به مشارکت در کشف معنا کند. در واقع، راسو بیش از آنکه دربارهی روابط بیرونی باشد، دربارهی تجربهی حضور انسان در زمان و موقعیتی پر اضطراب و محدود کننده است. به همین دلیل حرکات کاراکترها یا لحظات تنش میان زوجها، بیش از آنکه طبیعی باشند، «نمایشی»اند. همین انتخاب باعث میشود تماشاگر از فاصلهای انتقادی، خودِ موقعیت را تحلیل کند نه صرفاً با آن همدردی.