اسپیدوی قرمز
از استخر تا صحنه؛ تراژدی قهرمانی که در آب فرو میرود
نمایش «اسپیدوی قرمز» به نویسندگی لوکاس نیث و کارگردانی مجتبی واشیان، اثری است اجتماعی با رویکرد رئالیستی که تلاش میکند فضایی کاملاً نزدیک به واقعیت بسازد و مخاطب را درگیر موقعیتی انسانی و اخلاقی کند. محیط اجرا کاملا یادآور استخر است؛ فضایی بسته با دمای خاص، همراه با جزئیاتی چون لباسهای خیس، دمپایی به پا داشتن شخصیتها و چینشی که حس و حال استخر را به مخاطب منتقل میکند. این انتخاب در طراحی صحنه و میزانسن، باعث شد که نمایش بیش از هر چیز به درک حسی و تجربهای نزدیک به واقعیت تکیه کند و مخاطب را به دل ماجرا بکشاند.
متن نمایش و سبک بازیها هر دو بر مبنای رئالیسم شکل گرفتهاند. ریتم کلی اجرا آرام و کنترلشده بود و تمرکز اصلی بر روایت داستان و دنبال کردن جریان متن قرار داشت، نه بر جلوههای بیرونی یا اغراقهای نمایشی. بازیگران با استفاده از روشهای بازی رئالیستی و با تأکید بر گفتوگوهای طبیعی و واکنشهای متناسب با موقعیت، توانستند دنیای اثر را باورپذیر کنند و فضای صمیمی و ملموسی را برای مخاطب بسازند.
داستان پیرامون زندگی دو برادر شکل میگیرد: یکی قهرمان شنا که در مسیر حرفهای خود با چالشهای اخلاقی و ورزشی دست و پنجه نرم میکند، و دیگری که به عنوان وکیل مسئولیت قراردادهای تجاری او را بر عهده دارد. محور اصلی نمایش، مسأله دوپینگ در ورزش و پیامدهای آن است، اما متن فراتر از ورزش، به لایههای روانشناختی و اجتماعی انسانها نیز نفوذ میکند؛ از اعتماد به نفس و نقصهای فیزیکی گرفته تا احساس شرم، و در نهایت نشان دادن اینکه چگونه انسانها میتوانند به ابزاری برای منافع یکدیگر بدل شوند.
کارگردانی اثر با توجه به جزئیات صحنه، موفق شده بود فضایی منسجم و باورپذیر بیافریند. طراحی صحنه همراه با طراحی لباس و گریم هماهنگ با موقعیت (لباسهای ورزشی، ظاهر ساده و بدون اغراق، و تأکید بر حس تعریق یا خیس بودن بدنها)، موجب شد که حس محیط به صورت کامل به تماشاگر منتقل شود. این دقت در طراحی، هم به جنبه حسی اثر افزوده و هم ارتباط میان بازیگر و فضای نمایشی را طبیعیتر کرده است.
در بخش بازیها، بازیگران با وفاداری به متن مبداء، از اغراقهای بیجا پرهیز کرده و سعی در ایجاد رابطهای مستقیم با تماشاگر داشتند. بازیها روان و کنترلشده بودند و تمرکز آنها بر انتقال تدریجی کشمکشهای درونی و بیرونی شخصیتها بود؛ کشمکشهایی که میان خواست فردی، فشار اجتماعی و تعهدات اخلاقی در نوسان بودند.
در تحلیل کلی، «اسپیدوی قرمز» از منظر روانشناختی قابل بررسی در چارچوب نظریههای فرویدی و یونگی است؛ جایی که تضاد میان «خواستهای غریزی» و «اخلاق اجتماعی» نمایان میشود. همچنین از نگاه جامعهشناختی، نمایش به مسألهای گستردهتر از ورزش اشاره دارد: رقابت، فشار برای موفقیت، و قربانی کردن ارزشهای انسانی در برابر منافع اقتصادی. از این منظر، اثر هم یک درام اجتماعی است و هم میتواند در قالب تئاتر انتقادی بررسی شود.
«اسپیدوی قرمز» در مجموع نمایشی است که با سادگی، دقت و وفاداری به رئالیسم، توانسته است فضایی ملموس و در عین حال اندیشمندانه خلق کند و تماشاگر را به مواجهه با پرسشهایی درباره اخلاق، بدن، موفقیت و انسانیت وادارد.